- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دیریست تا ز دست غمت جان نمیبریم وقتست کز وصال تو جانی بپروریم
2 نهنه، چه جای وصل؟ که ما را ز روزگار این مایه بس که: یاد تو در خاطر آوریم
3 آن چتر سلطنت، که تو در سر کشیدهای در سایهٔ تو هم نگذارد که بنگریم
4 عیدیست هر به ماهی اگر ابروی ترا همچون هلال عید ببینیم و بگذریم
5 روزی به بزم و مجلس ما در نیامدی تا بنگری که: بیتو چه خونابه میخوریم؟
6 احول ما، کجاست، دبیری که بشنود تا نامه مینویسد و ما جامه میدریم
7 از ما کسی به هیچ مسلمان خبر نکرد: کامروز مدتیست که در بند کافریم
8 ناز ترا کجاست خریدار به ز ما؟ کان را بهر بها که تو گویی همیخریم
9 هر روز رنج ما ز فراقت بتر شود ایدون گمان بری تو که هر روز بهتریم
10 گوشی بما نداشتهای هیچ بار و ما در گوش کرده حلقه و چون حلقه بر دریم
11 ما را، اگر چه صد سخن تلخ گفتهای با یاد گفتهای تو در شهد و شکریم
12 صد شب گریستیم ز هجرت چو اوحدی باشد که: با وصال تو روزی به سر بریم