1 ازین دیار برفتیم و خوش دیاری بود به آب دیده بشستیم اگر غباری بود
2 ز آستان شریفت اگر فتادم دور گمان مبر که درین کارم اختیاری بود
3 دلا به هجر بسوز و بساز با خواری که وصل یار عجب روز و روزگاری بود
4 جلال رفت و ترا بعد ازین شود معلوم که آن شکسته مسکین چگونه یاری بود
دیدگاهها **