رفتیم و گرد هستی از بابافغانی شیرازی غزل 401

بابافغانی شیرازی

آثار بابافغانی شیرازی

بابافغانی شیرازی

رفتیم و گرد هستی از کوی یار بردیم

1 رفتیم و گرد هستی از کوی یار بردیم داغ دل بلا جو زین لاله زار بردیم

2 بزم وصال دیده با داغ هجر رفتیم از گلشنی چنین خوش این یادگار بردیم

3 گسترده دام همت بر وعده ی همایی در شاهراه امید بس انتظار بردیم

4 از بهر نیم جرعه وز بهر یک نظاره بس تهمت و ملامت زین روزگار بردیم

5 شمع مراد یک شب روشن نگشت ما را چندانکه نذر و نیت در هر مزار بردیم

6 قصر وصال بر ما هر دم بلندتر شد چندانکه نقش شیرین آنجا بکار بردیم

7 دیدیم خویشتن را چون داغ لاله در خون آن دم که در فراقی نام بهار بردیم

8 با آستین پر گل رفتیم تا بر دوست زانجا بدرد و حسرت دامان خار بردیم

9 هنگامه ی فغانی برهم زدیم و او را دست و گلوی بسته تا پای دار بردیم

عکس نوشته
کامنت
comment