1 ما بحرِ بلا پیش گرفتیم و شدیم قربان گشتن کیش گرفتیم و شدیم
2 چون اشک به پای اوفتادیم به درد چون شمع سرِ خویش گرفتیم و شدیم
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 بدو گفت ای تو هم نیش و توهم نوش بمن رسوای عالم پرده درپوش
2 چه کردی لطف و بنمودی بزرگی چو شیران رحم کن بگذر ز گرگی
1 چون ز عزّت خلعت آدم بداد تاج اسرارش روان بر سر نهاد
2 گفت ای جبریل این سه تحفه را بر بنزد آدم خاکیّ ما
1 آن روی به جز قمر که آراید وان لعل به جز شکر که فرساید
2 بس جان که ز پرده در جهان افتد چون روی ز زیر پرده بنماید
1 ترا در علم معنی راه دادند بدستت پنجهٔ الله دادند
2 ترا از شیر رحمت پروریدند براه چرخ قدرت آوریدند
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به