1 ما درس سحر در ره میخانه نهادیم محصول دعا در ره جانانه نهادیم
2 در خرمن صد زاهد عاقل زند آتش این داغ که ما بر دل دیوانه نهادیم
3 سلطان ازل گنج غم عشق به ما داد تا روی در این منزل ویرانه نهادیم
4 در دل ندهم ره پس از این مهر بتان را مهر لب او بر در این خانه نهادیم
5 در خرقه از این بیش منافق نتوان بود بنیاد از این شیوه رندانه نهادیم
6 چون میرود این کشتی سرگشته که آخر جان در سر آن گوهر یک دانه نهادیم
7 المنة لله که چو ما بیدل و دین بود آن را که لقب عاقل و فرزانه نهادیم
8 قانع به خیالی ز تو بودیم چو حافظ یا رب چه گداهمت و بیگانه نهادیم