-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 جمله را جستیم پیش آی ای نصوح گشت بیهوش آن زمان پرید روح
2 همچو دیوار شکسته در فتاد هوش و عقلش رفت شد او چون جماد
3 چونک هوشش رفت از تن بیامان سر او با حق بپیوست آن زمان
4 چون تهی گشت و وجود او نماند باز جانش را خدا در پیش خواند
5 چون شکست آن کشتی او بیمراد در کنار رحمت دریا فتاد
6 جان به حق پیوست چون بیهوش شد موج رحمت آن زمان در جوش شد
7 چون که جانش وا رهید از ننگ تن رفت شادان پیش اصل خویشتن
8 جان چو باز و تن مرورا کندهای پای بسته پر شکسته بندهای
9 چونک هوشش رفت و پایش بر گشاد میپرد آن باز سوی کیقباد
10 چونک دریاهای رحمت جوش کرد سنگها هم آب حیوان نوش کرد
11 ذرهٔ لاغر شگرف و زفت شد فرش خاکی اطلس و زربفت شد
12 مردهٔ صدساله بیرون شد ز گور دیو ملعون شد به خوبی رشک حور
13 این همه روی زمین سرسبز شد چوب خشک اشکوفه کرد و نغز شد
14 گرگ با بره حریف می شده ناامیدان خوشرگ و خوش پی شده