ابر را دیدیم چون ما چشم گریانی نداشت از کلیم غزل 63

ابر را دیدیم چون ما چشم گریانی نداشت

1 ابر را دیدیم چون ما چشم گریانی نداشت برق هم کم مایه بود از شعله سامانی نداشت

2 با مسیحا درد خود گفتیم پرسودی نکرد زانکه چون بیماری چشم تو درمانی نداشت

3 سینه ما هیچگه بی ناوک جوری نبود این مصیبت خانه کم دیدم که مهمانی نداشت

4 لذت رو بر قفا رفتن چه می داند که چیست هر که در دل حسرت برگشته مژگانی نداشت

5 از در و دیوار می بارد بلا در راه عشق یک سرابم پیش ره نامد که طوفانی نداشت

6 نامه ام را می بری قاصد زبانی هم بگو خانه شد فرسوده و این شکوه پایانی نداشت

7 مایه حزنست هر بیتم زسوز دل کلیم هیچ محنت دیده چون من بیت احزانی نداشت

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر