آن شوخ را ز دوستیم تا خبر از سحاب اصفهانی غزل 120

سحاب اصفهانی

آثار سحاب اصفهانی

سحاب اصفهانی

آن شوخ را ز دوستیم تا خبر نبود

1 آن شوخ را ز دوستیم تا خبر نبود هر لحظه دوستیش بمن بیشتر نبود

2 تدبیر اگر چه جز به دعای سحر نبود کردم بسی دعا و یکی را اثر نبود

3 شد مهربان زناله دلش لیک با رقیب خوش آن زمان که ناله ی ما را اثر نبود

4 فرزانه آنکه بر درد و نان نرفت و ساخت با لقمه ی جوینی اگر بود یا نبود

5 مه در حذر ز آه دلم بود دوش و باز آن ماه را ز آه دل من حذر نبود

6 دل بستگی نبود مرا تا به آشیان از تند باد حادثه زیر و زبر نبود

7 هر چیز کآیدت بنظر پرتوی ازوست خوش آن که هر چه دید جز او در نظر نبود

8 جز راه کوی خویش (سحابت) در انتظار یک شب نشد که بر سر هر رهگذر نبود

عکس نوشته
کامنت
comment