ما چو سیل این خار از از نظیری نیشابوری غزل 412

نظیری نیشابوری

آثار نظیری نیشابوری

نظیری نیشابوری

ما چو سیل این خار از اول به پشت پا زدیم

1 ما چو سیل این خار از اول به پشت پا زدیم خیمه همچون گل ز مهد غنچه بر صحرا زدیم

2 کوه دانستیم دنیا را و خود را شاخ گل از بغل مینا برآوردیم و بر خارا زدیم

3 جنس کنعان مصریان گفتند در بازار نیست پیشتر راندیم رخش، از کاروان سودا زدیم

4 دهر ز اول بر سر کین است پندارد که ما سنگ مریخ و زهل بر گنبد مینا زدیم

5 تکیه بر آب و سری پرباد نخوت چون حباب هرزه وا کردیم چشم و غوطه در دریا زدیم

6 کس ز ما سرگشتگان ره بر مراد خود نیافت بال و پر در جستجوی منزل عنقا زدیم

7 قصر فوق و کاخ ته جستیم از ما نبود خوش به خلوتخانه بنشستیم و می تنها زدیم

8 غیرت ما با کسی، تار دوتایی برنتافت بر خود آخر تاب همچون رشته یک تا زدیم

9 دلگشا دیدیم، صوت و نغمه امروز را مهر نسیان بر سر افسانه فردا زدیم

10 سبزه وش شاید که راز خاک بر صحرا نهیم باده حمرا ز جام لاله حمرا زدیم

11 کس حدیث آشنایی، در جواب ما نگفت قفل خاموشی «نظیری » بر لب گویا زدیم

عکس نوشته
کامنت
comment