1 ما ندیدیم به جز چشم تو خونخوار دگر هر نفس در پی آزار دلِ زار دگر
2 گر بریزد همه غمهای جهان بر سر ما ما نخواهیم به جز عشق تو غمخوار دگر
3 نیم جانی است که باید به تو تسلیم کنم غیر ازین نیست مرا با تو سر و کار دگر
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 گر به دنبال تو یک ناله ام از دل خیزد ناله جای جرس از ناقه و محمل خیزد
2 خیز ای دل که در این قافله امشب من و تو نگذاریم که افغال ز جلاجل خیزد
1 امروز اگر به سنگی مینای جان توان زد فردا ز خُمّ هستی رطل گران توان زد
2 ساقی به کف ندارم چیزی بهای مِی را جز خرمنی ز دانش کآتش در آن توان زد
1 مطرب دلم ز پرده به در میرود بگو ساقی بیا که آتش عشقم به جان گرفت
2 دیدی دلا که شعلۀ جوالاهه فراق مانند نقطه عاقبتم در میان گرفت
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به