1 ما ندیدیم به جز چشم تو خونخوار دگر هر نفس در پی آزار دلِ زار دگر
2 گر بریزد همه غمهای جهان بر سر ما ما نخواهیم به جز عشق تو غمخوار دگر
3 نیم جانی است که باید به تو تسلیم کنم غیر ازین نیست مرا با تو سر و کار دگر
1 نگار من ز شبستان به در نمیآید زمان گل مگر آخر به سر نمیآید
2 بهار میگذرد ساقیا تعلل چیست مگر خزان دو سه روز دگر نمیآید
1 دلی که در خم زلف بتی اسیر نباشد عجب مدار که بر ملک تن امیر نباشد
2 چنان گسسته ام از ما سوا علاقۀ الفت که غیر زلف توام هیچ دستگیر نباشد
1 در قمار عشق جانان باخت میخواهد دلم هرچه غیر از اوست با او تاخت میخواهد دلم
2 فارغم من در قمار عشق از سود و زیان با حریف خویش برد و باخت میخواهد دلم