ما حال خویش بی سر و بی از نظیری نیشابوری غزل 409

نظیری نیشابوری

آثار نظیری نیشابوری

نظیری نیشابوری

ما حال خویش بی سر و بی پا نوشته ایم

1 ما حال خویش بی سر و بی پا نوشته ایم روز فراق را شب یلدا نوشته ایم

2 قاصد به هوش باش، که بر یک جواب تلخ عرض هزار گونه تمنا نوشته ایم

3 شیرین تر از حکایت ما، نیست قصه یی تاریخ روزگار، سراپا نوشته ایم

4 روی نکو معالجه عمر کوته است این نسخه از علاج مسیحا نوشته ایم

5 تحقیق حال ما ز نگه می توان نمود حرفی ز حال خویش به سیما نوشته ایم

6 بر ما مسلم است که منشور راستی بس واژگون تر از خط ترسا نوشته ایم

7 ما از خط پیاله و معشوق، نگذریم درس صلاح تا به همین جا نوشته ایم

8 هر سو که کرده ایم روان کشتی امید طوفان به باد و شور به دریا نوشته ایم

9 هر جادویی که کلک «نظیری » نموده است خود کرده ایم باطل و خود وانوشته ایم

عکس نوشته
کامنت
comment