1 تا میکش و جوهر دو سخنور داریم شأن دگر و شوکت دیگر داریم
2 در میکده پیریم که میکش از ماست در معرکه تیغیم که جوهر داریم
1 در هجر طرب بیش کند تاب و تبم را مهتاب، کف مار سیاه ست شبم را
2 آوخ که چمن جستم و گردون عوض گل در دامن من ریخته پای طلبم را
1 به وادیی که در آن خضر را عصا خفته ست به سینه می سپرم ره اگر چه پا خفته ست
2 بدین نیاز که با تست ناز می رسدم گدا به سایه دیوار پادشا خفته ست
1 ای خداوند خردمند و جهان داور دانا وی به نیروی خرد بر همه کردار توانا
2 ای به رفتار و به دیدار ز زیبائی و خوبی سرو نوخاسته آسا مه ناکاسته مانا