باز کردیم از این حدیث از سلطان ولد ولدنامه 26

سلطان ولد

آثار سلطان ولد

سلطان ولد

باز کردیم از این حدیث دراز

1 باز کردیم از این حدیث دراز قصۀ شمس دین کنیم آغاز

2 چون غلوشان بر او ز حد بگذشت دشمنیشان ز حد و عد بگذشت

3 شمس تبریز رفت سوی دمشق تا شود پر دمشق و شام ز عشق

4 و ارهید از چنین خسان مرید جان خود را ز مکرشان بخرید

5 پس خدا را گزارد شکر از جان که رهید از گروه ی ایمان

6 چون حزین شد ز هجر مولانا گشت معرض ز جمله آن دانا

7 دوستی را از آن نفر ببرید مرغ مهرش ز لانه شان بپرید

8 چونکه آن رایشان نیامد راست عکس شد آنچه هر یکی میخواست

9 گفته بودند اگر رود زینجا ماند آن شاه ما بما تنها

10 همچو اول از او عطا ببریم بی لب و کام قندهاش خوریم

11 بار دیگر ز پندهای خوشش بجهیم از جهان و پنج و ششش

12 زین قفس باز همچو مرغ پریم پرده ها را بعون او بدریم

13 نشد این وان قدر که بود نماند زانچه دل یافت تار و پود نماند

14 همه گویان بتوبه گفته که وای عفومان کن از این گناه خدای

15 قدر او از عمی ندانستیم که بد آن پیشوا ندانستیم

16 طفل ره بوده ایم خرده مگیر یارب انداز در دل آن پیر

17 که کند جرمهای ما را او عفو کلی کزین شدیم دو تو

18 قد ما بود الف کنون دال است ناله و گریه مان بر این دال است

19 ساعة لایراکم عینی دمع عینی یفور کالعین

20 انا جسم و انتم روحی خذیدی فی البحار یا نوحی

21 لامنی للکئیب غیرکم کم یقاسی الفؤاد ضیرکم

22 صدکم قاتلی بلا سیف کیف احنی انا بلاکیف

23 شجر العشق لامکان له ثمر العشق لااوان له

24 یغ ت دی بثمره الارواح لامساء لاکله و صباح

25 غیر حب الحبیب عندی شین حیرتی فی هواه نعم الزین

26 وصلنا غیر قابل للبین صدق قولی منزه عن مین

27 پارسی گو که جمله دریابند گرچه زین غافلند و در خواب ‌ اند

28 آن گروهی که بودشان غفلت کرده بودند از سفه جرات

29 پیش شیخ آمدند لابه کنان که ببخشا مکن دگر هجران

30 توبه ها میکنیم رحمت کن گرد گر این کنیم نقمت کن

31 توبۀ ما بکن ز لطف قبول گرچه کردیم جرمها ز فضول

32 بارها گفته اینچنین بفغان ماهها زین نسق بروز و شبان

33 شیخشان چونکه دیدازیشان این راهشان داد و رفت از او آن کین

34

عکس نوشته
کامنت
comment