- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ما به غم خو کردهایم ای دوست ما را غم فرست تحفهای کز غم فرستی نزد ما هردم فرست
2 جامه هامان چاک ساز و خانههامان پاک سوز خلعههامان درد بخش و تحفههامان غم فرست
3 چون به یاد ما رسی دستی به گرد خود برآر گر همه اشکی به دست آید تو را، آن هم فرست
4 خستگی سینهٔ ما را خیالت مرهم است ای به هجران خسته مارا، خسته را مرهم فرست
5 یوسف گم گشتهٔ ما زیر بند زلف توست گه گهی ما را خبر زان زلف خم در خم فرست
6 زلف تو گر خاتم از دست سلیمان در ربود آن بر او بگذار وز لعلت یکی خاتم فرست
7 رخت خاقانی در این عالم نمیگنجد ز غم غمزهای بر هم زن و او را بدان عالم فرست