-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای کز دو زلف سرکشت داریم در تن تابها بیرون چه سان آریم ما کشتی از این گردابها
2 عقل و شکیب و نقد دل در راه جانان صرف شد رفته است بیرون از کفم جمعیت اسبابها
3 زین اشگ چشم لالهگون کردم تعجب عاقبت در مسکن دل یافتم سرچشمهٔ خونابها
4 طغیان آب گریه را نتوان گرفتن پیش ره نزدیک شد گردد جهان ویران از این سیلابها
5 بردی به یغما جان ز تن ای رهزن ایمان من با یاد زلفت تا به چند آشفته بینم خوابها
6 از حرف غیر ای سیم تن پا بر مدار از چشم من خورده است سرو اندر چمن از دیده من آبها
7 از لعل آن شکر شکن بنشین و شیرین کن دهن بسیار میگویی سخن قصاب در این بابها