-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به رخ خاک درت رُفتیم و رَفتیم دعای دولتت گفتیم و رفتیم
2 ز روی خویش کردی دور ما را چو گیسویت برآشفتیم و رفتیم
3 جفاهای ترا با کس نگفتیم درون سینه بنهفتیم و رفتیم
4 ز جور یار سنگین دل همه راه به گریه سنگ را سُفتیم و رفتیم
5 چو غنچه بس که پرخون شد دل ما چو گل ناگاه بشکفتیم و رفتیم
6 چو کردی خوار چون خاشاک ما را عنان باد بگرفتیم و رفتیم
7 به خود بیرون نمی رفتیم ازین در ولی از خود به در رفتیم و رفتیم
8 به عهدت خواب خوش هرگز نکردیم کنون آسوده دل خفتیم و رفتیم
9 وگر خود رفتن ما بود کامت به جان منّت پذیرفتیم و رفتیم
10 جلال! ار قوّت رفتن نداریم میان سیل خون افتیم و رفتیم