از غم عشقی کز آن آتش به از سحاب اصفهانی غزل 237

سحاب اصفهانی

آثار سحاب اصفهانی

سحاب اصفهانی

از غم عشقی کز آن آتش به جان انداختیم

1 از غم عشقی کز آن آتش به جان انداختیم ناله ای کردیم و شوری در جهان انداختیم

2 با سگش تا طرح الفت در میان انداختیم آتش غیرت جهانی را به جان انداختیم

3 برقی از بخت بد ما بر خس و خاری نتافت تا در این گلزار طرح آشیان انداختیم

4 پیش از این کاین ناله بخشد سودی از بیطاقتی ناله ها کردیم و خود را از زبان انداختیم

5 آه کز لعلت چو عمری جاودانی یافتیم بی تو خود را بلای جاودان انداختیم

6 در دل او رخنه ی کردیم ز آه نیمه شب خوش به تاریکی خدنگی بر نشان انداختیم

7 آخر از بی طاقتی ز افسانه ی شیرین لبی نکته ای گفتیم و شوری در جهان انداختیم

8 تا طبیب ما (سحاب) آمد به بالین خویش را بر دواج ناتوانی ناتوان انداختیم

عکس نوشته
کامنت
comment