-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خاکستری نماند ز ما تا هوا برد دیگر کسی چه صرفه ز تاراج ما برد
2 نقش مراد مفت حریفی کزین بساط چون شعله رنگ بازد و داغ وفا برد
3 آسوده جبههای که درین معبد هوس چون شمع سجده بر اثر نقش پا برد
4 آخر به درد و داغگرهگشت پیکرم صد گوی اشک یک مژه چوگان کجا برد
5 سیل بنای موج همان زندگی بس است بگذارتا غبار من آب بقا برد
6 زبن خاکدان دگر چه برد ناتوان عشق خود را مگر هلال به پشت دو تا برد
7 محروم دامن تو غبار نیاز من صد صبح چاک سینه به دوش هوا برد
8 چشمی که از غبار دلش نیست عبرتی یارب که التجا به در توتیا برد
9 حسن قبول جعوهکمین بهانهایست کو دل که جای آینه دست دعا برد
10 زاهد ز سبحه نعل یقینت در آتش است درکعبه راه دیر گرفتی خدا برد
11 کو قاصدی که در شکن دام انتظار پیغامی از تو آرد و ما را ز ما برد
12 هرکس به دیر وکعبه دلیلش بضاعتی است بیدل به جز دلیکه نداردکجا برد