-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از چاک گریبان به دلی راه نکردیم کار عجبی داشت جنون آه نکردیم
2 دل تیره شد آخر ز هوایی که به سر داشت این آینه را از نفس آگاه نکردیم
3 فرصتشمریهای نفس بال امل زد پرواز شد آن رشته که کوتاه نکردیم
4 هر چند به صد رنگ دمیدیم درین باغ پرواز طرب جز به پر کاه نکردیم
5 چون شمع که از خویش رود سر به گریبان نقش قدمی نیست که ما چاه نکردیم
6 صد دشت به هر کوچه دویدیم و لیکن خاکی به سر از دوری آن راه نکردیم
7 ماندیم هوس شیفتهٔ کثرت موهوم از گرد سپه رو به سوی شاه نکردیم
8 در وصل ز محرومی دیدار مپرسید شب رفت و نگاهی به رخ ماه نکردیم
9 چون سایه به حرمانکدهٔ فرصت هستی روز سیهی بود که بیگاه نکردیم
10 بیدل تو عبث خون مخور از خجلت تحقیق ماییم که خود را ز خود آگاه نکردیم