1 نانوردیم و خوار و این نه شگفت که بر ورد ِ خار نیست نورد
2 مردم اندر خور زمانه شده ست نرد چون شاخ گشت و شاخ چون نرد
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 گر در عمری شبی به ما پردازد وین جان به لب رسیده را بنوازد
2 لب بر لب او نهشته ، ناگه خورشید با تیغ کشیده بر سر ما تازد
1 دو گوش سخت کن و بیهده سخن مشنو مباش رنجه که ایشان بسند گوش سرای
2 به خارپشت نگه کن که از درشتی موی به پوست او نکند طمع پوستین پیرای
1 دل شاد دار و پند کسایی نگاه دار یک چشمزد جدا مشو از رطل و از تفاغ
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به