پیش ما رسم شکستن نبود عهد از سعدی شیرازی غزل 6

سعدی شیرازی

آثار سعدی شیرازی

سعدی شیرازی

پیش ما رسم شکستن نبود عهد وفا را

1 پیش ما رسم شکستن نبود عهد وفا را الله الله تو فراموش مکن صحبت ما را

2 قیمت عشق نداند قدم صدق ندارد سست‌عهدی که تحمل نکند بار جفا را

3 گر مخیر بکنندم به قیامت که چه خواهی دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را

4 گر سرم می‌رود از عهد تو سر بازنپیچم تا بگویند پس از من که به سر برد وفا را

5 خنک آن درد که یارم به عیادت به سر آید دردمندان به چنین درد نخواهند دوا را

6 باور از مات نباشد تو در آیینه نگه کن تا بدانی که چه بودست گرفتار بلا را

7 از سر زلف عروسان چمن دست بدارد به سر زلف تو گر دست رسد باد صبا را

8 سر انگشت تحیر بگزد عقل به دندان چون تأمل کند این صورت انگشت‌نما را

9 آرزو می‌کندم شمع صفت پیش وجودت که سراپای بسوزند من بی سر و پا را

10 چشم کوته‌نظران بر ورق صورت خوبان خط همی‌بیند و عارف قلم صنع خدا را

11 همه را دیده به رویت نگرانست ولیکن خودپرستان ز حقیقت نشناسند هوا را

12 مهربانی ز من آموز و گرم عمر نماند به سر تربت سعدی بطلب مهرگیا را

13 هیچ هشیار ملامت نکند مستی ما را قُل لِصاحٍ تَرَکَ النّاسَ مِن الوَجْد سُکاریٰ

عکس نوشته
کامنت
comment