1 کردیم هر آن حیله که عقل آن دانست تا بو که توان راه به جانان دانست
2 ره مینبریم وهم طمع مینبریم نتوان دانست بو که نتوان دانست
1 بر تافت عنان صبوری از جان خراب شد همچو ر کاب حلقه چشم از تب و تاب
2 دیگر چو عنان نپیچم از حکم تو سر گر دولت پابوس تو یابم چو رکاب
1 هر چند بطاعت تو عصیان و خطاست زین غم نکشی که گشتن چرخ بلاست
2 گر خستهای از کثرت طغیان گناه مندیش که ناخدای این بحر خداست
1 من بندهٔ عاصیم رضای تو کجاست تاریک دلم نور و صفای تو کجاست
2 ما را تو بهشت اگر به طاعت بخشی این بیع بود لطف و عطای تو کجاست
1 ای دلبر ما مباش بی دل بر ما یک دلبر ما به که دو صد دل بر ما
2 نه دل بر ما نه دلبر اندر بر ما یا دل بر ما فرست یا دلبر ما