-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ما نتوانیم و عشق پنجه درانداختن قوت او میکند بر سر ما تاختن
2 گر دهیم ره به خویش یا نگذاری به پیش هر دو به دستت در است کشتن و بنواختن
3 گر تو به شمشیر و تیر حمله بیاری رواست چاره ما هیچ نیست جز سپر انداختن
4 کشتی در آب را از دو برون حال نیست یا همه سود ای حکیم یا همه درباختن
5 مذهب اگر عاشقیست سنت عشاق چیست دل که نظرگاه اوست از همه پرداختن
6 پایه خورشید نیست پیش تو افروختن یا قد و بالای سرو پیش تو افراختن
7 هر که چنین روی دید جامه چو سعدی درید موجب دیوانگیست آفت بشناختن
8 یا بگدازم چو شمع یا بکشندم به صبح چاره همین بیش نیست سوختن و ساختن
9 ما سپر انداختیم با تو که در جنگ دوست زخم توان خورد و تیغ بر نتوان آختن