- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هستیم با تو بر سر عهد قدیم خویش ما گم نکردهایم ره مستقیم خویش
2 در بیخودی ز جور تو کردم شکایتی شرمندهام بسی ز گناه عظیم خویش
3 هرگز به بخت تیره خود برنیامدم کافر زبون مباد به دست غنیم خویش
4 گر دیر کرد پرسش ما یار، عیب نیست بیمار عشق، ناز کشد از حکیم خویش
5 شکر خدا که کوی خرابات منزل است گر کعبه ره نداد مرا در حریم خویش
6 در حیرتم که از چه مرا کشت نکهتش آن گل که مرده زنده کند از شمیم خویش
7 از ما مدار نکهت پیراهنی دریغ گل کی کند مضایقهای در نسیم خویش
8 از قرب و بعد، شکر و شکایت نمیکنم شستم در آب، دفتر امید و بیم خویش
9 زان توبه کردهای که شرابت نمیدهند قدسی مباش غره به نفس سلیم خویش