1 عزت کلاه بی سر و سامانی خودیم صد شعله نازپرور عریانی خودیم
2 آیینه نقشبند گل امتیاز نیست محو خیال خانهٔ حیرانی خودیم
3 گوهر خمار بستر و بالین نمیکشد سر درکنار زانوی غلتانی خودیم
4 پر میزنیم و هیچ به جایی نمیرسیم واماندههای وحشت مژگانی خودیم
5 دوران سر ز سبحهٔ ما کم نمیشود وانگاه تر دماغ مسلمانی خودیم
6 با آفتاب ذره چه نسبت عیان کند دلدار باقی خود و ما فانی خودیم
7 چون کوه ناله نیز ز ما سر نمیکشد از بسکه زبر بارگرانجانی خودیم
8 پوشیدگی ز هیأت آفاق بردهاند حیرت قبای چارهٔ عریانی خودیم
9 خاکستریم و شعله ما آرمیده نیست آیینهٔ کمین پر افشانی خودیم
10 ما را ز تیره بختی ما میتوان شناخت چون سایه یکقلم خط پیشانی خودیم
11 بیدل به جلوهگاه حقیقتکه میرسد ما غافلان تصور امکانی خودیم