1 ما بندگان ، اگر چه جداییم از درت پیوسته در دعای و ثنای تو مانده ایم
2 بر ما شب حوادث گیتی دراز گشت در آرزوی صبح لقای تو مانده ایم
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 شاها ، فلک عدوی ترا در عنا فگند وز صحن بوستان مرادش جدا فگند
2 افلاک دوستان ترا در طرب نشاند و ایام دشمنان ترا در عنا فگند
1 ای زمین را از رخت ، چون آسمان ، فرو بها بوسه ای را از لبت ملک زمین زیبد بها
2 یک زمان دو زلف را زان روی چون مه دور کن تا زمین را بیش گردد ز آسمان فرو بها
1 جانا، دلم ز فرقت تو خون همی شود و اندوه من ز عشق تو افزون همی شود
2 خون کرده ای دلم ، نه نخستین کسی منم کندر فراق تو دل او خون همی شود
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به