ما سمندر زادگان را شکوه از غبار همدانی غزل 31

غبار همدانی

آثار غبار همدانی

غبار همدانی

ما سمندر زادگان را شکوه از آتش نباشد

1 ما سمندر زادگان را شکوه از آتش نباشد کِی ز آتش میگریزد هرکه در وی غش نباشد

2 گر کنند ایمن زهجرانم غم از نیران ندارم بیمم از آن است ورنه باکم از آتش نباشد

3 بی غشم کن ساقیا از مِی که بسیار آزمودم دفع غم را داروئی چون بادۀ بی غش نباشد

4 کی در او خاصیت آتش بود یا ذوق مستی باده گر همرنگ با آن لعل آتش وش نباشد

5 سرو بستان پیش سرو قامت آن ماه پیکر گر خرام کبک دارد همچنان دلکش نباشد

6 می توانم گویی از میدان غبارا در ربودن توسن بخت ز پای افتاده گر سرکش نباشد

عکس نوشته
کامنت
comment