ما را امام هست و یارا چه از فیض کاشانی غزل 1036

1 ما را امام هست و یارا چه حاجت است خورشید هست نور ثریا چه حاجت است‏

2 ای حضرت امام به سرّی که با خدای داری دمی بپرس که ما را چه حاجت است

3 ای پادشاه شرع، خدا را بسوختیم آخر سئوال کن که گدا را چه حاجت است‏

4 ارباب حاجتیم و زبان سئوال نیست در حضرت کریم تمنا چه حاجت است

5 جام جهان نماست ضمیر منیر دوست اظهار احتیاج خود آن‏جا چه حاجت است

6 حق داند و تو نیز که با ما چه می‏رود در غیبت شما به تقاضا چه حاجت است

7 فیض ار چه محرم است به جان مخلص شماست مهر شما چو نیست به تقوی چه حاجت است