1 ما نیز در دیار حقیقت، توانگریم کالای ما چو وقت رسد، کارهای ماست
2 ما روی خود ز راه سعادت نتافتیم پیران ره، بما ننمودند راه راست
1 کودکی در بر، قبائی سرخ داشت روزگاری زان خوشی خوش میگذاشت
2 همچو جان نیکو نگه میداشتش بهتر از لوزینه میپنداشتش
1 ای خوشا سودای دل از دیده پنهان داشتن مبحث تحقیق را در دفتر جان داشتن
2 دیبهها بی کارگاه و دوک و جولا بافتن گنجها بی پاسبان و بی نگهبان داشتن
1 سوخت اوراق دل از اخگر پنداری چند ماند خاکستری از دفتر و طوماری چند
2 روح زان کاسته گردید و تن افزونی خواست که نکردیم حساب کم و بسیاری چند