1 ما و همین دوغ وا و ترب و ترینه پختهٔ امروز یا ز باقی دینه
2 عز ولایت به ذل عزل نیرزد گرچه ترا نور حاج تا به مدینه
1 ما را به جز این جهان جهانی دگرست جز دوزخ و فردوس مکانی دگرست
2 قلاشی و عاشقیش سرمایهٔ ماست قوالی و زاهدی از آنی دگرست
1 هرگاه که بینی دو سه سرگردان را عیب ره مردان نتوان کرد آن را
2 تقلید دو سه مقلد بیمعنی بدنام کند راه جوانمردان را
1 سوفسطایی که از خرد بیخبرست گوید عالم خیالی اندر گذرست
2 آری عالم همه خیالیست ولی پیوسته حقیقتی درو جلوه گرست
1 ای دلبر ما مباش بی دل بر ما یک دلبر ما به که دو صد دل بر ما
2 نه دل بر ما نه دلبر اندر بر ما یا دل بر ما فرست یا دلبر ما