ما و دل سودا زده سرمست از صفای اصفهانی غزل 113

صفای اصفهانی

آثار صفای اصفهانی

صفای اصفهانی

ما و دل سودا زده سرمست الستیم

1 ما و دل سودا زده سرمست الستیم بر گشته ز میخانه دو آشفته مستیم

2 با افسر سلطانی کونین بلندیم با خاک در خاک نشینان تو پستیم

3 موهوم بود هستی ما سر تو موجود المنه لله کزین واهمه رستیم

4 ما شیشه شکستیم و کف پای ملک را زین شیشه بشکسته درین بادیه خستیم

5 با عشق تو دیوانه و با جام تو سرمست چون نیست شدیم از همه با عشق تو هستیم

6 پیوند مهمات ز کونین بریدیم با رشته پیمان سر زلف تو بستیم

7 ما باز قوی منزلت ساعد جانیم از بام جهان با پر افراشته جستیم

8 زاهد تو برو مسجدی و صومعه ئی باش ما رند خرابات رو باده پرستیم

9 شاهین وجودیم بحبس تن خاکی کز قوت پر این قفس تنگ شکستیم

10 برخاسته از کنگره عرش و ب آفاق پرواز نمودیم و ببام تو نشستیم

11 صحرای ترا آهوی در بند گرفتار دریای ترا ماهی افتاده بشستیم

12 گر زانکه فقیریم فقیر در شاهیم ور زانکه خرابیم از آن ساغر و دستیم

13 ای ساقی مستان بصفا رطل دمادم مخمور بمگذار که ما مست الستیم

عکس نوشته
کامنت
comment