1 نظاره خطش از هوش می برد ما را به سیر باغ بناگوش می برد ما را
2 چه اوجها که گرفتیم تا غبار شدیم نسیم کوی تو بر دوش می برد ما را
1 نکرده شکوه بیجا زیارت لب ما اثر ز خود رود از انتعاش یارب ما
2 نه از نزاع وبالی نه از جدل خللی فروغ آینه صاف ماست کوکب ما
1 مکن در کار گلشن جلوههای انتخابی را مده بر باد رنگ و بوی گلهای نقابی را
2 دلم در سینه تا پر می زند چشمش خبر دارد نمی دانم کجا آورده این حاضر جوابی را
1 اندیشه کند قبله شکیبایی ما را آیینه کند آینه رسوایی ما را
2 تا عشق رمیدن کند از یاد نگاهی وحشت زخدا خواسته تنهایی ما را