-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به تماشای این چمن در مژگان فراز کن ز خمستان عافیت قدحی گیر و ناز کن
2 مشکن جام آبرو به تپشهای آرزو عرق احتیاج را می مینای راز کن
3 مپسند آنقدر ستم که به خست شوی علم گره دست و دل ز هم مژه بگشا و باز کن
4 به چه افسانه مایلیکه ز تحقیق غافلی تو تماشا مقابلی ز خیال احترازکن
5 نه ظهوریست نی خفا نه بقاییست نی فنا به تخیل حقیقتی که نداری مجاز کن
6 چو غبار شکسته در سر راهت نشستهام قدمی برزمینگذار و مرا سرفرازکن
7 به ادای تکلمی، به فسون تبسمی شکری را قوام ده، نمکی راگدازکن
8 عطش حرص یکقلم زجهان برده رنگ نم همه خاکست آب هم به تیمم نمازکن
9 نکند رشته کوتهی، اگر از عقده وارهی سرت از آرزو تهی، چه شود پا درازکن
10 ز فسردن چو بگذری سوی آیینهٔ پری دل سنگین گداز و کارگه شیشه ساز کن
11 بنشین بیدل از حیا پس زانوی خامشی نفسی چند حرص را ز طلب بینیاز کن