گرمی مجوی از جلال الدین محمد مولوی غزل 2943

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

گرمی مجوی الا از سوزش درونی

1 گرمی مجوی الا از سوزش درونی زیرا نگشت روشن دل ز آتش برونی

2 بیمار رنج باید تا شاه غیب آید در سینه درگشاید گوید ز لطف چونی

3 آن نافه‌های آهو و آن زلف یار خوش خو آن را تو در کمی جو کان نیست در فزونی

4 تا آدمی نمیرد جان ملک نگیرد جز کشته کی پذیرد عشق نگار خونی

5 عشقش بگفته با تو یا ما رویم یا تو ساکن مباش تا تو در جنبش و سکونی

6 بر دل چو زخم راند دل سر جان بداند آنگه نه عیب ماند در نفس و نی حرونی

7 غم چون تو را فشارد تا از خودت برآرد پس بر تو نور بارد از چرخ آبگونی

8 در عین درد بنشین هر لحظه دوست می‌بین آخر چرا تو مسکین اندر پی فسونی

9 تبریز جان فزودی چون شمس حق نمودی از وی خجسته بودی پیوسته نی کنونی

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر