-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گرم قبول کنی ور برانی از بر خویش نگردم از تو و گر خود فدا کنم سر خویش
2 تو دانی ار بنوازی و گر بیندازی چنان که در دلت آید به رای انور خویش
3 نظر به جانب ما گر چه منت است و ثواب غلام خویش همیپروری و چاکر خویش
4 اگر برابر خویشم به حکم نگذاری خیال روی تو نگذارم از برابر خویش
5 مرا نصیحت بیگانه منفعت نکند که راضیم که قفا بینم از ستمگر خویش
6 حدیث صبر من از روی تو همان مثل است که صبر طفل به شیر از کنار مادر خویش
7 رواست گر همه خلق از نظر بیندازی که هیچ خلق نبینی به حسن و منظر خویش
8 به عشق روی تو گفتم که جان برافشانم دگر به شرم درافتادم از محقر خویش
9 تو سر به صحبت سعدی درآوری هیهات زهی خیال که من کردهام مصور خویش
10 چه بر سر آید از این شوق غالبم دانی همانچه مورچه را بر سر آمد از پر خویش