-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گرم آسوده دوران می گذارد کی آن زلف پریشان می گذارد
2 بخون ما چنان تشنه است تیرت که پا در آب پیکان می گذارد
3 گذارد زاد راهی رهزن عشق اگر سر برد سامان می گذارد
4 هزار آسیب دیگر در کمین است که کشتی را بطوفان می گذارد
5 سفید از گریه چشمم گشت تا کی دل این کاغذ بباران می گذارد
6 جنون یکباره عریانم نسازد بپا خار مغیلان می گذارد
7 ز شوق گوشه چشم تو سرمه بهشتی چون صفاهان می گذارد
8 کلیم آسایش عیش وطن را برای اهل کاشان می گذارد