1 گرز آن که دوش از سر غفلت به دقت خواب سویت کشیده ام نه بوجه صواب پای
2 آورده ام حدیث غریبی که اعتراض زین عذر تازه آورد اندر رکاب پای
3 تو قبله جهانی و رسم است این که خلق بر قبله میکشند به هنگام خواب پای
1 باز این منم گذاشته در کوی یار پای بر اختیار خود زده بی اختیار پای
2 در چارباغ عالم من نایب گلم سوزم گرم نباشد بر فرق خار پای
1 به چاک سینه شناسند عشقبازان را وگرنه کیست که بی چاک پیرهن باشد
1 به افسون بخت من چین از جبین باز نگشاید بلی از هر نسیمی گل درین گلزار نگشاید
2 چنان بگرفته در آغوش چشمم نقش رخسارش که از یکدیگر او را مژده دیدار نگشاید