1 صبح بیدار ندارد نظر پاک مرا آب در شیر کند دیده نمناک مرا
2 راز او خجلت رسوایی محشر نکشد نتوان جست به صحرای عدم خاک مرا
3 اختیارش تر صاف است چراغش روشن شعله محراب دعا کرده دل پاک مرا
1 یا جلوه مده فرشته ها را یا خام مکن برشته ها را
2 دهقانی برق اگر نباشد انبار کنند کشته ها را
1 گل گل شکفتی از می و افروختی مرا افروختی ز باده چها سوختی مرا
2 نه مست و نه خمار نه هجران و نه وصال حیرت گدازدم که چرا سوختی مرا
1 سیرکن نو رسیده ما را وحشت آرمیده ما را
2 ای کبوتر دچار باز شوی دیده ای نور دیده ما را