وادی عشق چو راه ظلمات آسان نیست از عارف قزوینی

عارف قزوینی

عارف قزوینی

عارف قزوینی

وادی عشق چو راه ظلمات آسان نیست

1 وادی عشق چو راه ظلمات آسان نیست مرو ایخضر که این مرحله را پایان نیست

2 نیست یکدست که از دست تو بر کیوان نیست نیست یکسر که ز سودای تو سرگردان نیست

3 بسکه سر در خم چوگان تو افتاد چو گوی یک نفر مرد بمیدان تو سرگردان نیست

4 گر بدریای غم عشق تو افتد داند نوح جز غرق خلاصیش از این طوفان نیست

5 ندهید از پی بهبودی من رنج طبیب درد عشق است بجز مرگ ورا درمان نیست

6 خواست زاهد بخرابات نهد پا گفتم سر خود گیر که این وادی اردستان نیست

7 شب هجر تو مرا موی سیه کرد سفید عمر پایان شد و پایان شب هجران نیست

8 وقتی ای یوسف گم گشته تو پیدا گردی که ز یعقوب خبر نی اثر از کنعان نیست

9 دل من خون شد و خونابه اش از دیده بریخت تا بدانی ز توام راز درون پنهان نیست

10 تا گل روی تو ای سرو روان در نظر است هیچ ما را هوس سرو و گل و بستان نیست

11 «ارنی » گویان مشتاق توام رخ بنما «لن ترانی » نگو عارف پسر عمران نیست

عکس نوشته