- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بنفشه صبحدم افسرد و باغبان گفتش که بیگه از چمن آزرد و زود روی نهفت
2 جواب داد که ما زود رفتنی بودیم چرا که زود فسرد آن گلی که زود شکفت
3 کنون شکسته و هنگام شام، خاک رهم تو خود مرا سحر از طرف باغ خواهی رفت
4 غم شکستگیم نیست، زانکه دایهٔ دهر بروز طفلیم از روزگار پیری گفت
5 ز نرد زندگی ایمن مشو که طاسک بخت هزار طاق پدید آرد از پی یک جفت
6 به جرم یک دو صباحی نشستن اندر باغ هزار قرن در آغوش خاک باید خفت
7 خوش آن کسیکه چو گل، یک دو شب به گلشن عمر نخفت و شبرو ایام هر چه گفت، شنفت