- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 وز آن سو فرستاد خان اجل یکی قاصدی تند پا چون اجل
2 به داین به نزدیک یحیای راد که ای برمکی رأی فرخ نژاد
3 برو زود در عرصه خانقاه به همراه این پهلوانان بگاه
4 بیارای پنهان یکی لشگری یکی شورش افکن به هر کشوری
5 سران سپه را سرافراز کن بمردانگی جنگ را ساز کن
6 زد این ببر چند تن پهلوان که باشند صاحبدل و نوجوان
7 پسر باش و کار پدر راست کن پس آنگه زر و سیم درخواست کن
8 اگر فتح کردی در این کار زار ببستی عدوی و گشادی حصار
9 همه رایگان نقد آنجا تراست همه شایگان گنج یغما تراست
10 ترا باد صندوق و یخدان و فرش نجوید کسی از تو تاودان و ارش
11 جوانمرد یحیای فرخنده بخت از این مژده شد شاد و خندید سخت
12 طلب کرد آن پهلوانان گو فرو خواند آن نوجوانان نو
13 دلیر قوی پنجه عبدالمجید که گیتی چو او پهلوانی ندید
14 علی کوهی و عبدل و خانلرا همان مهدی گرد جنگ آورا
15 پس آنگاه بخشید تشریفشان ببستند اندر کمر کیفشان