-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زهرمز چو پیروز دل شاد شد روانش ز اندیشه آزاد شد
2 بیامد به تخت مهی بر نشست همان دست کهتر برادر به دست
3 یکی خشک سالی بیامد پدید که کس در جهان روی سیری ندید
4 به هامون درآمد شه نام دار همی خواست از دادگر زینهار
5 چو زین گونه شد شاه با آفرین بیامد یکی ابر در فرودین
6 همی در ببارید بر خاک خشک همی آمد از بوستان بوی مشک
7 چو پیروز ازین روز تنگی برست یکی شارسان کرد جای نشست
8 که یادان فیروز بد نام او از آن جا برآمد همه کار او
9 در این روز گویند پیروز رام که پیروز آن جا بشد شادکام