تا از جلال الدین محمد مولوی مثنوی معنوی 190

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

تا یکی مهمان در آمد وقت شب

1 تا یکی مهمان در آمد وقت شب کو شنیده بود آن صیت عجب

2 از برای آزمون می‌آزمود زانک بس مردانه و جان سیر بود

3 گفت کم گیرم سر و اشکمبه‌ای رفته گیر از گنج جان یک حبه‌ای

4 صورت تن گو برو من کیستم نقش کم ناید چو من باقیستم

5 چون نفخت بودم از لطف خدا نفخ حق باشم ز نای تن جدا

6 تا نیفتد بانگ نفخش این طرف تا رهد آن گوهر از تنگین صدف

7 چون تمنوا موت گفت ای صادقین صادقم جان را برافشانم برین

عکس نوشته
کامنت
comment