1 تا چشم تو بر کمین دلها بنشست ابروی تو صد فتنه به عالم پیوست
2 از بهر خدا مکن ستیز، از سر صلح دریاب مرا وگرنه رفتم از دست
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 دلی که صرف تو شد نقد عشق قیمت اوست چرا که قیمت هرکس به قدر همّت اوست
2 چو نیّت تو صواب است قبله حاجت نیست بنای قبلهٔ عاشق بر اصل نیّت اوست
1 ز بس که عشق تو شوری به شهر و کو انداخت کمند زلف تو از شرم سر فرو انداخت
2 چو عشق خواست که در شهر فتنه انگیزد مرا به کشور خوبانِ فتنه جو انداخت
1 با سگت یاری مرا کارِ خود است هرکسی را کار با یارِ خود است
2 عاشقی کردم فتادم در بلا مبتلا هرکس ز کردار خود است
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **