1 تا چشم تو بر کمین دلها بنشست ابروی تو صد فتنه به عالم پیوست
2 از بهر خدا مکن ستیز، از سر صلح دریاب مرا وگرنه رفتم از دست
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 اوّل استادی که عشق و حسن را تقسیم کرد عاشقان را صبر و خوبان را جفا تعلیم کرد
2 طوبی قدّ تو را از راست بینان هر که دید در سرافرازی بر او قدّ تو را تقدیم کرد
1 باز بالا بنمودی و بلا خواهد شد چشم بگشادی و مفتاح جفا خواهد شد
2 هیچ کس نیست کز آن طرّه گشاید شکنی این گشاد از قدم باد صبا خواهد شد
1 شمع رویت را چراغ آسمان پروانهایست قصّه یوسف به عهد حسن تو افسانهایست
2 یادِ لیلی گر کند مجنون به دور عارضت دار معذورش بدین معنی که او دیوانهایست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به