- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا ز عکس خویش کردی سرفراز آیینه را باشد اندر روی تو روی نیاز آیینه را
2 دیده شد تا محرم نظاره رخسار تو حیرت ما کرد آخر ترکتاز آیینه را
3 شمعسان پروانه عکس خود آرد در بغل گر همین باشد غم سوز و گداز آیینه را
4 آنقدر فهمیدهام از صورت تحقیق دل در حقیقت نیست آیین مجاز آیینه را!
5 کی بلند و پست عالم منع روشندل کند؟! نیست در راه صفا شیب و فراز آیینه را!
6 از سجود جبهه روشن ساز قلب خویشتن یک جهان دل صاف باشد از نماز آیینه را!
7 آنقدر از جلوه تیهو به حیرت غوطه زد عرض جوهر باشد اکنون چشم باز آیینه را
8 بس که یکسان است در تحقیق حسن و قبح خلق امتیازی نیست غیر از امتیاز آیینه را!
9 نیست ز آیین ادب آیینه طغرل پیش او همچو جوهر بشکند ترسم ز ناز آیینه را!