-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا خون خویش در ره جانانه ریختیم آبی به پای آن بت فرزانه ریختیم
2 کردیم ظرف دیده لبالب ز خون دل این باده را ز ظرف به پیمانه ریختیم
3 دادیم جای مهر تو را در زمین دل تخمی به خاک این ده ویرانه ریختیم
4 اندوه و داغ و درد و غم و آتش فراق کردیم جمع و در دل دیوانه ریختیم
5 قصاب آب اشگ ندامت نداشت سود چندان که پیش محرم و بیگانه ریختیم