- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا شراب عشق از جام ازل کردیم نوش تا ابد هرگز نخواهیم آمد از مستی بهوش
2 آمد آوازی بگوش جان از جانان ما ما بر آن آواز تا اکنون نهادستیم گوش
3 از سماع قولِ کُن وز نغمه روز الست نیست جان ما دمی خالی ز فریاد و خروش
4 ساقیا درده شرابی کز شرار آتشش چون خم و دیگی و دل جان آید از گرمی بجوش
5 باده گر بهر آن صدره گرو کرده است پیش خویشتن را پیر ما در پیش یار میفروش
6 روی هر ساعت بنقشی مینماید آن نگار مرد میباید که تا بشناسد او را در نقوش
7 شد جمال وحدتش را کثرت عالم حجاب روی او را نقشهای مختلف شد روی پوش
8 کی تواند یافتن در پیش یار خویش یار هر که یار هر دو عالم را ندید ز دوش
9 از زبان مغربی آن یار میگوید سخن مدتی باشد که او شد از سخن گفتن خموش