- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا مرا سودای شمع عارضت در سر نبود سینه ام سوزان دلم صد پاره چشمم تر نبود
2 در گریبان دلم روزی که عشقت دست زد هستیم را جز لباس نیستی در بر نبود
3 جان من روزی که شوق جوهر تیغ تو داشت در جهان نام و نشان از جسم و از جوهر نبود
4 از ازل تنها مرا شد درد تنهایی نصیب غالبا این درد را قابل کسی دیگر نبود
5 در جهان جز عاشقی کاری نکردم اختیار چون کنم نسبت بمن کاری ازین بهتر نبود
6 هیچگه غمخانه ام را سیل خون نگشاد در کز بلا صد خیل بهر دیدنم بر در نبود
7 پیش ازین حال فضولی را نمی دیدم خراب در دل او غالبا درد و غم دلبر نبود