- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا باد سعادت ز محمد خبر افکند زان مردی و زان حمله شقاوت سپر افکند
2 از حال گدا نیست عجب گر شود او پست تیغ غم تو از سر صد شاه سر افکند
3 روزی پسر ادهم اندر پی آهو مانند فلک مرکب شبدیز برافکند
4 دادیش یکی شربت کز لذت و بویش مستیش به سر برشد و از اسب درافکند
5 گفتند همه کس به سر کوی تحیر مسکین پسر ادهم تاج و کمر افکند
6 از نام تو بود آنک سلیمان به یکی مرغ در ملکت بلقیس شکوه و ظفر افکند
7 از یاد تو بود آنک محمد به اشارت غوغای دو نیمه شدن اندر قمر افکند