1 تا مهر ابوتراب دمساز منست حیدر بجهان همدم و همراز منست
2 این هر دو جگر گوشه دو بالند مرا مشکن بالم که وقت پرواز منست
1 تا درد رسید چشم خونخوار ترا خواهم که کشد جان من آزار ترا
2 یا رب که ز چشم زخم دوران هرگز دردی نرسد نرگس بیمار ترا
1 ای کرده غمت غارت هوش دل ما درد تو شده خانه فروش دل ما
2 رمزی که مقدسان ازو محرومند عشق تو مر او گفت به گوش دل ما
1 در دیده به جای خواب آب است مرا زیرا که به دیدنت شتاب است مرا
2 گویند بخواب تا به خوابش بینی ای بیخبران چه جای خواب است مرا
1 ای دلبر ما مباش بی دل بر ما یک دلبر ما به که دو صد دل بر ما
2 نه دل بر ما نه دلبر اندر بر ما یا دل بر ما فرست یا دلبر ما